پارت 22 رمان قلب سوخته مریم پیروند:قبل از اینکه پشیمون بشم، در رو به آرومی باز کردم… معمولا مریم پیروند خوابش سبکه ولی امیدوار بودم این‌بار سنگین باشه و صدای در رو نفهمه. صدای رمان ژالین ماشینش رو شنیدم که از خونه خارج بشه…. حتما رفته دستشویی، یا رفته توی آشپزخونه آب بخوره، یا.. یا… سریع به خودم جنبیدم، موقعیت‌و تاسف بار دیدم، چون هرآن ممکن بود بیاد داخل و منو توی اتاقش ببینه. اما رمان عشوه گر تا در رو باز کردم و قصد کردم به همون آرومی که وارد اتاقش شدم،نالیدم: – برو کنار می‌خوام برگردم تو اتاقم. آب دهانم رو با صدا رمانکده قورت دادم. گیر افتاده بودم و هیچ عذری نمی‌تونست کارمو توجیه کنه. ثابت ایستاد و نگاهش روی چشم‌هام از راست به چپ چرخیدن… دلم برای موهای نم‌دارش فرو ریخت و رمان پلیسی باز هم از استرس آبِ دهانم رو قورت دادم.